به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام ایمان شکیبایی استاد در نشستی به تبیین آخرین هفته حیات امیرالمؤمنین(ع) به روایت نهج البلاغه پرداخت و گفت: بعد از توافق تحمیلی صفین هر روز سینه وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) تنگ و تنگتر میشد. دو و نیم سال بود که داعشیها (طرفداران معاویه) به شهرهای مختلف حمله و آنها را تصرف میکردند. کودکان را جلو چشم مادرانشان سر میبریدند، شیعیان را زنده زنده میسوزاندند (شرح خ۲۵)، به بانوان هتک حرمت میکردند و اموال مردم را میدزدیدند(خ ۲۷) مصیبت بسی بالاتر اینکه برخی فرمانروایان امام که باید مدافع امنیت جامعه باشند به معاویه پناهنده شده بودند(خ ۴۴). امیرالمؤمنین(ع) پیوسته از فضل جهاد و شهادت برای یارانش میگفت و اینکه باید داعشیهای وحشی را در مرزهای خودشان در دوردستها مهار کرد و نباید اجازه داد آنها به مرزهای کشور نزدیک شوند(خ ۲۷). اما مردم سست کوفه به ندای امام جواب نمیدادند. بهانهگیری می کردند(خ ۲۷). لال شده بودند(خ ۱۱۹). با اینکه خودشان توافق صفین را تحمیل کرده بودند، پیوسته میگفتند که خون شهیدان صفین به خاطر جنگطلبی امام هدر شده (خ ۱۸۲)، گاه گرما و سرما را بهانه میکردند (خ ۲۷) و گاه میگفتند تا خودت با ما نیایی، ما تکان نمیخوریم(خ ۱۱۹).
مدرس نهجالبلاغه ادامه داد: انگار همین دیروز بود که خلیفهی دوم از امیرالمؤمنین(ع) مشورت گرفت در جنگ با روم و جنگ با ایران همراه رزمندگان از مدینه خارج شود، ولی امام به عمر توصیه فرمود با توجه به نقش خلافت و رهبری او، بهتر است با رزمندگان در جنگها همراه نشود (خ ۱۳۴ و خ ۱۴۶). بعد از اینکه امام در خلوت و جلوت مردم را به جهاد فرا خواند و آنها جواب نمیدادند، مدتها بود که زبان سرزنش و توبیخ به سخنرانیهای عمومی امام راه یافته بود. زبان سخنرانیهای امام تلختر شده بود و میگفت دیگر حتی از سرزنش و عتاب کردن شما خسته شدهام (خ ۳۴). کاش شما یاران من نبودید که هر که شما یاران او باشید، خوار میشود (خ ۶۹). شما مثل تیرهای کُند و شکسته میمانید(خ ۲۹).غربت و مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) به جایی رسیده بود که می فرمود:اگر میشد که شما را با یاران معاویه عوض کنم، ده تا میدادم و یکی میگرفتم (خ ۹۷). در یکی از آخرین سخنرانیها فرمود: هم من از شما خسته شدهام و هم شما از من، من از شما به ستوه آمدهام و شما از من (خ ۲۵)! و ...
حجت الاسلام شکیبایی گفت:آن سال بعد از نیمه ماه مبارک رمضان، اوایل هفته دیگر طاقت نیاورد. به جعدهی مخزومی فرمود: سنگ بزرگی را برای ایستادن و خطبه خواندن وسط میدان بگذارد، وجود باعظمت امیرالمؤمنین (ع) لباس رزم پوشید؛ پیراهنی خشن از پشم با کفش و بند شمشیری از لیف خرما (خ ۱۸۲). مردم را فراخواندند. روی سنگ ایستاد و بعد از حمد خداوند، فرمود: مردم شما را چه شده، دیگر تازیانهها، توبیخها و هشدارهای من اثری در شما ندارد. آیا منتظر رهبر دیگری هستید (خ ۱۸۲) من هم دوست ندارم با شما باشم و تنها امیدم این است که در این راه پر پیچ و خم شهادت نصیبم شود(ن ۳۵). به یاد یاران باوفایش که در جنگ صفین شهید شدند، افتاد. گفت به خدا آنها ضرر نکردند، اگرچه دیگر امروز نیستند که خوراکشان غم و غصه و خونابهی دل باشد. ناگاه فریاد کشید: کجایی عمار، کجایی مالک بن تیهان؟ کجایی ذوشهادتین؟ به اینجا که رسید دست بر ریش مبارک گرفت و برای مدت طولانی در وسط سخنرانی بلند گریست. بعد که کمی آرام گرفت، با بلندترین فریادش فرمود: پیش به سوی جهاد، جهاد، من همین امروز لشکر آماده میکنم، هر که میخواهد به سوی خدا حرکت کند، بسم الله. از سنگ پایین آمد. آرایش جنگی گرفت. برای فرزندش حسین(ع) و قیس بن سعد و ابوایوب انصاری ده هزار نفر تعیین کرد و گفت: آماده باشید که تا آخر هفته به سوی صفین حرکت میکنیم (خ۱۸۲).
پژوهشگر حوزه و دانشگاه افزود: نیمه هفته، در سحرگاه نوزدهم رمضان، در حالی که امام نشسته بود، خواب چشمانش را ربود. رسول خدا(ص) را در عالم خواب دید و پیش ایشان از سستیها و لجبازیهای امت گله کرد. پیامبر (ص) فرمود: نفرینشان کن و امام عرضه داشت: خدایا مرا از اینها بگیر و همنشینان بهتری نصیب من کن(خ ۷۰). همان شب وقتی به مسجد رفت، ابن ملجم ملعون به امام ضربت زد. هنوز جمعه نیامده بود که لشکریان، همه برگشتند مانند گوسفندانی که شبان از دست داده و گرگ ها به آنها حمله کردهاند (خ ۱۸۲). در بستر بیماری چند بار به هوش آمد: یک بار فرمود: چه خوشحالم که گمشدهام، شهادت را یافتم، مثل تشنهای که در شب تار، به آب برسد(ن ۲۳).
استاد حوزه علمیه گفت: لحن امام عوض شده بود. زبان توبیخش به پند و اندرز تغییر یافته بود. گفت من تا دیروز امام شما بودم، حال مایهی اندرز شمایم. ببینید که بعد از آن همه تلاش و تحرک و گفتار در کنجی ساکن و ساکت نشستهام و منتظرم فردا از پیش شما بروم و البته اجل به سراغ همه خواهد آمد. خدا من و شما را بیامرزد. شما بعدا خواهید فهمید که علت اصرار من چه بود. وقتی جای خالی مرا دیدید، مرا خواهید شناخت(خ ۱۴۹). حال تقوی پیشه کنید. به واجبات عمل کنید، مواظب یتیمان و همسایگان باشید. یکدیگر را تنها نگذارید و به هم نیکی کنید (ن ۴۷)، قتل مرا بهانهی تحلیلهای خود نکنید تا خون مسلمانان را بریزید (خ ۴۵). قاتل من یک نفر است. با او هم به انصاف رفتار کنید(ن ۴۷).
مدرس نهج البلاغه در پایان گفت:همانطوری که در شب های قدر، قرآن کریم را بالای سر می گذاریم سعی کنیم دستورات قرآن را هم بالای سر بگذاریم و به آنها عمل کنیم، همانطوری که قرآن را بالای سر می گذاریم سعی کنیم نهجالبلاغه را هم بالای سر بگذاریم و با دقت با معارف این کتاب ارزشمند انس بگیریم و در زندگی به کار ببریم، سعی کنیم امسالمان قرآنی، نهجالبلاغه ای و صحیفه سجادیه ای باشد.
۳۱۳/۱۷